میخواهم بگویم فقر همه جا سر می کشد

فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست

فقر، چیزی را نداشتن است، ولی آن چیز پول نیست، طلا و غذا نیست

فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتاب‏های فروش نرفته یککتابفروشی می نشیند

فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است کهروزنامه های برگشتی را خرد می کنند

فقر، کتیبه هزار سه هزار سالهای است که روی آن یادگاری نوشته اند

فقر، پوست موزی است که ازپنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود

 فقر، همه جا سر می کشد

فقر شبی را بی غذا سر کردن نیست، فقر، روز را «بی اندیشه» سر کردن است

دکتر شریعتی