آنگاه زنی گفت با ما از شادی و اندوه سخن بگو.
و او پاسخ داد:
شادی شما همان اندوه بی‌نقاب شماست.
چاهی که خنده‌های شما از آن بر می‌آید، چه بسیار که با اشک‌های شما پر می‌شود.
و آیا جز این چه می‌تواند بود؟...

هر چه اندوه، درون شما را بیشتر بکاود، جای شادی در وجود شما بیشتر می‌شود.
مگر کاسه‌ای که شرابِ شما را در بر دارد همان نیست که در کوزه‌ی کوزه‌گر سوخته است؟
مگر آن نی که روح شما را تسکین می‌دهد، همان چوبی نیست که درونش را با کارد خراشیده‌اند؟
هرگاه شادی می‌کنید، به ژرفای دلِ خود بنگرید تا ببینید که سرچشمه‌ی شادی به جز سرچشمه‌ی اندوه نیست.
و نیز هرگاه اندوهناکید باز در دلِ خود بنگرید تا ببینید که به راستی گریه‌ی شما از برای چیزیست که مایه‌ی شادی شما بوده است.
پاره‌ای از شما می‌گویید «شادی برتر از اندوه است،» و پاره‌ای می‌گویید «نه، اندوه برتر است.»
اما من به شما می‌گویم که این دو از یک دیگر جدا نیستند.
این دو با هم می‌آیند، و هر گاه که شما با یکی از آن‌ها بر سر سفره می‌نشینید، به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است. شما با هم زاده شده‌اید و تا ابد همراه خواهید ماند.
به راستی، شما همچون ترازویی میان اندوه و شادی خود آویخته‌اید.
فقط آنگاه که خالی هستید در یک تراز آرام می‌مانید.
هرگاه که خزانه‌دار شما را بر می‌دارد تا زر و سیم خود را اندازه بگیرد، شادی و اندوه شما ناگزیر زیر و زبر می‌شود.